عکس کیک
SevdaHatami
۴۰
۳۹۰

کیک

۲ هفته پیش
- بچه كه بودم سر کوچمون یه دکه بود به صاحبش میگفتن : آقا سید
آقا سید فقط هله هوله میفروخت ؛ من عاشق لواشکاش بودم زنش درست میکرد ..
خوشمزه ، ترش ، مفت !
دونه‌ای یه تومن ! از اون لواشکای کثیف كه وقتی مزه‌اش میرفت زیر زبون آدم ؛ دیگه نمیشد ازش دل کند ..
هر روز ده بیست تا لواشک میخریدم ؛ هر کدومش اندازه‌ی کف دست یه بچه‌ی پنج ساله بود ...
میرفتم خونه و لواشکامو رو میشمردم نمیدونید چه کیفی میداد ؛ بعد شروع میکردم به لواشک خوردن .. همه رو میخوردم به جز آخری !...
آخری رو نگه میداشتم ؛ نمیخواستم چیزی كه دوست دارم رو تموم کنم
اذیت میشدم از اینکه چیزی كه زیاد داشتم یهو صفر بشه . فرداش وقتی باز لواشک خوشمزه ترش مفت میخریدم ؛ اون لواشک قبلی رو میخوردم .. چون دیگه خیالم راحت بود صفر نمیشه !
یه روز خبر رسید زن آقا سید به رحمت خدا رفته ؛ نمیدونید چقدر گریه کردم !
درسته ندیده بودمش ؛ ولی لواشکاش .
لواشكاش ؛ لواشكاش ..!
یه هفته‌ایی دکه تعطیل بود ؛ بیشتر شاید ده روز .‌ .
تو این مدت من همون یه دونه لواشکی رو داشتم كه همیشه نگه میداشتم ؛
یه هفته طاقت آوردم و لواشک رو نخوردم
تا چیزی كه دوست دارم صفر نشه تموم نشه
هر روز میرفتم سر کوچه به این امید كه آقا سید اومده باشه ..
بلاخره اومد سلام کردم و گفتم :
آقا سید چند تا لواشک داری؟!
شروع کرد به شمردن منم شمردم گفت :
چهارده تا !
دروغ میگفت پونزده تا بود ...
بهش گفتم پونزده تاست !!
یکیش رو گذاشت تو جیب کنار کتش و گفت :
حالا چهارده تاست ..
پول رو دادم بهش و آخرین لواشکای
خوشمزه ترش و مفت رو خریدم ؛
آقا سید یه لواشک رو برای خودش نگه داشت
انگار اونم چند روزی بود كه فهمیده بود چقدر درد داره چیزی كه دوست دارى
يهو تموم بشه ..!(:🩶"🗞
...